محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

مربوط به مامان پریسا جوووووون

  در صورتی که مایلید فقط لوگو را در وبلاگ خود قرار دهید از کد موجود در کادر کوچک استفاده کنید و اگر مایلید علاوه بر لوگو کد نیز در زیر آن قرار گیرد از کد موجود در کادر بزرگ استفاده نمایید. " size="15" />   <p align="center"><a href="http://parisajoon.niniweblog.com/" target="_blank"><img border="0" src="http://s1.picofile.com/file/7235532896/999999999999999999999999999.gif" width="200" alt="پریسای عزیز" height="200"></a><br><input onclick="this.select()" type="text" width="356" name="T1" size="15" value='<!-- start logo cod off http://parisajoon.niniweblog.com/ --><p al...
14 دی 1390

به کسي اعتماد کن

پسر عزیزم: به کسي اعتماد کن که بتواند سه چيز تو را تشخيص دهد اندوه پنهان شده در لبخندت را، عشق نهان در عصبانيتت را و معناي حقيقي سکوتت را... ...
14 دی 1390

عاشقانه ای برای تو...

پسرک شیرینم! عاشقت می شوم با هر بار بوییدنت...با هر بار بوسیدن گونه های لطیفت.. عاشقت می شوم با هر لبخند شکرینت و هر بار که مرا به قهقهه های نمکینت مهمان میکنی...هر روز صبح که تو را در آغوش میکشم و دوباره به یاد می آورم که من یک مادرم دوبار سرشار میشوم و لبریز از عشق مادری...تو را به سینه می فشارم و تو نه تنها از این فشار ناراحت نمیشوی که لبخندی زیبا در پاسخم میدهی و من گیج میشوم که چگونه است که تو مرا حس میکنی و احساس مرا...بوسه باران میکنم تمام تنت را و هر آنچه خالق زیبای ما به زیبایی در تو نقش زده است ....کاش میشد خدایم را هم ببوسم و تمام سپاسگذاریم را یکجا به او تقدیم کنم...اما مگر نه اینکه تو بوی او را میدهی؟و این مه...
14 دی 1390

وای که عشق میکنم میخندی

وای که عشق میکنم میخندی وقتی اون لثه های صورتی و نازت رو میدیدم موقع خندیدنت  یا وقتی دستمو با دستای کوچولوت میگرفتی و میبردی سمت دهنت , منم با نوک انگشتام لثه های پنبه ایت رو لمس میکردم چندوقتی بود سفت شده بودن.... دکتر که میگفت فعلا از دندون خبری نیست مهربونم...شیرینم...عزیزترینم شب عاشورا خیلی بد خوابی کردی صبح  که بیدار شدی و مثل هر روز شیرین ترین لبخند دنیا رو بهم دادی...  وییییی که خیلی حس نابیه  ماه من بالندگیت پیاپی... خدایا سپاس     دوستت دارم... عاشقتم ...میپرستمت ...
12 دی 1390

تولد مامانی

  سلام ماه آسمونم :     گل قشنگم دیروز روز تولد مامان بود   اما اینبار تولد من با تمام سالهای پیش فرق میکرد یه فرق خیلی مهم و اساسی.    امسال کسی توی تولد من حضور داشت که نیمی از وجود خودم بود و من یکی از زیبا ترین احساساتم رو تجربه کردم.  آره همه ی زندگی من  حضور تو توی جشن تولد من به همه چیز یه رنگ و بوی خاص دیگه ای داده بود احساسی که هیچ جوری نمیتونم توصیفش کنم .  خلاصه اینکه ستاره ی من  دیروز یکی از بهترین روزای عمر من بود حس میکنم نیروی بیشتری گرفتم واسه مراقبت و ب...
12 دی 1390

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

  تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد       وجودنازکت ازرده گزند مباد طاها نفسم از شب عاشورا که رفتیم خونه مامان بزرگ  تن نازت ازرده شد فدات مگه بهت نگفته بودم درد وبلات به جونم مادر ...فکر کردی تعارفه جگر گوشه ام ...اینو همیشه بدون که تو دنیای مادرانه همه چیز صادقانه است ... بردمت دکتر و گفت ویروس سرما خوردگی گرفتی ودوره اش 3الی5 روزه است... 5شب و5روز... بیتاب وبی قرار بودی  فقط بغل من وبابایی اروم میشدی... مادر فدای سرفه های کوچولوت ایشالا همیشه سالم وسلامت باشی عزیز دلم پارسال تو شب عاشورا از خدا تقدیری زیبا خواستم وامسال زیباترین...
12 دی 1390

هفت ماهگیت مبارک نفسم

هفت آسمان   هفت دریا   هفت کهکشان   هفت دنیا   برای تو هفت ماهه کوچکم   طاهای گلم هفت ماهگیت مبارک   سلام پسرکم! هفت  ماهگیت مبارک! هفت ماه گذشت از روزی که پای در آشیانه عشق ما نهادی و گرمترش کردی... هفت ماه گذشت از روزی که برای اولین بار در آغوشت کشیدم و بوییدمت...چه زود گذشت!کاش کمی دیرتربگذرد..کاش فرصت بیابم برای لحظه لحظه نفس کشیدنت...روزها میگذرند و من جز عکس های پیاپی راهی برای دربند کردن زمان ندارم...میترسم این روزها بگذرند و من فراموششان کنم... فراموش کنم اولین قطره              &...
12 دی 1390

مهربونی

  ؛پسر مھربونم   بابایی یک ھفته مریض بود و یک ھفته بخاطر تو ... صورت ماھتو نبوسید !   دیشب؛بابایی بھتر شدو مثل ھر شب باھات کلی بازی   کرد   صدای خنده ھات عطر خونه امون شده بود شیرینکم دلبری کردی از بابا و بابایی بوسه بارونت کرد .... وتو ساکت و اروم بغل بابا بودی و شیرین ترین لبخند رو رو لبای نازت داشتی ... حالا نوبت تو بود دھانت رو باز کردی و گوشای بابایی رو گرفتی و لبات رو به صورتش چسبوندی و بوسیدی  !!   زمان برام متوقف شد ... شایدم خودم خواستم ... اخه یکی از بیادموندی ترین ھ...
12 دی 1390

فرشته های کوچولو

پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت هر کسی رنگ خودش بی...
12 دی 1390

یلدا

شب ولادت میترا ،الهه ی مهر بر آن شویم همانند پیشینیان       اهریمن وجودمان را مغلوب ساخته تا روشنایی مهر و محبت در دلمان     جوانه زند     و بذر عشق و دوستی طولانی ترین شب سال را منور کند . . .       یلدا مبارک   بدو که روز کوتاهه     پاییز آخره راهه     هندونه رو آوردی؟     جوجه هاتو شمردی؟     زمستونه از فردا     مبارک باشه یلدا ...
12 دی 1390